Tuesday, December 22, 2015

يك چهره يك مقاومت- قسمت چهارم


دست خود ز جان شستم ، از براي آزادي 
خميني كه از فعاليتهاي افشاگرانهٴ مجاهدين، جارو شدن تدريجي دم و دستگاه حكومتش را بو كشيده بود، ناگزير پردههاي فريب و دجالگري را كنار گذاشت و بي پرده تر به ميدان آمد و به سركوبي آزادي پرداخت.او طي سخناني در 4 تير 59، مرزها را ترسيم كرد.خميني گفت
”دشمن ما نه در آمريكا، نه در شوروي و نه در كردستان است، بلكه در همين جا، در مقابل چشمان ما، در همين تهران است”
متعاقبا ”مرگ بر مجاهدين” شعار اصلي رژيم شد و حمله به مراكز سازمان كه از اولين ماههاي حكومت ملايان شروع شده بود، شدت يافت.در هفته قبل از اين يعني در 22 خرداد، مسعود رجوي در آخرين ميتينگ عمومي مجاهدين در ورزشگاه امجديهٴ تهران، در برابر بيش از دويست هزار نفر كه در داخل و خارج ورزشگاه اجتماع كرده بودند، اين جمعيت انبوه را براي ”آزادي آزادي بيان و انجمنها و گروهها” در سخنراني مشهور خود ”چه بايد كرد؟” به خروش آورده بود.پاسداران با گلوله و گاز اشك آور هم نتوانستند متينگ را به هم بريزند و مقاومت مسالمت آميز انبوه مجاهدين بسيار مؤثر بود.نتيجهٴ تيراندازي يك كشته، صدها مجروح و هزاران مضروب از مجاهدين بود.جو حمايت اجتماعي از مجاهدين و تنفر عمومي از جنايت ايادي خميني، آن چنان بالا گرفت كه حتي پسر خميني(احمد)، جنايت پاسداران را بعنوان ”خيانت به اسلام” محكوم كرد.سرپرست شهرباني كل و معاون وزير كشور و شماري از نمايندگان مجلس خميني، در شمار محكوم كنندگان بودند.بسيج افكار عمومي عليه پديدهٴ چماقداري، خميني را به راستي به وحشت انداخت.او با اعلام اين كه ”مجاهدين بدتر از كفار هستند” تصميم نهايي خود را براي سركوبي تمام عيار مجاهدين اعلام كرد
به رغم همهٴ اين مسائل و با وجود تحمل دهها شهيد و انبوه زندانيان، مجاهدين، حتي تا يك سال بعد تلاش كردند كه به فعاليت سياسيشان براي برقراري دموكراسي در ايران به شيوه هاي مسالمت آميز ادامه دهند.اما اين دوران در 30 خرداد 60، با سركوب تظاهرات 500هزار نفري مردم تهران توسط خميني و به راه انداختن يك حمام خون به پايان رسيد