صورت مساله
سرنگوني يا تغيير نظام؟
چالش و بحث اصلی، عبارت است از «مسأله
سرنگونی نظام زهرخورده». عبارت های تغییر رژیم در ایران و سرنگونی رژیم زیاد شنیده
میشود. اما چرا در این میان میگوییم سرنگونی؟
دقت کنید! بحث «تغییر در ایران»،
میتواند همین مفهوم را به نوعي برساند؛ اما بسیار کلی است؛ این تغییر یعنی چه؟ «تغییر
نظام در ایران» عبارت روشنتر و صریحتری است؛ اما آن هم
باز کلی است. ازاینرو، وقتي مي گوييم كه صورت مسأله اصلي در ايران، سرنگونی است، واقعیتر
و دقیقتر و نزدیکترین و قویترین تصویر به واقعیت را ارائه كرده ايم. علت؟
اگر بگوییم «تغییر از درون رژیم» که اصلاً واقعی
نیست. «تغییر رژیم» هم كه نمي تواند واقعي باشد؟ این رژیم که مانند رژیم «بن علی»
نیست که مثلاً خامنهای به جایی فرار کند. اگر هم بخواهیم مقایسه کنیم، بیشتر به نظام
بشار اسد شباهت دارد. حاكميتي که میُ كُشد، 100هزار، 300هزار و بیشتر. بنابراین، اگر
قرار باشد تغییری در اين نظام صورت گیرد، تنها سرنگونی پاسخ واقعی براي
تغيير اين نظام است.
چالش اصلی و واقعی چیست؟
شايد سوال شود كه با توجه به بحث اتمی
رژیم و توافق وین، که در کنگره و سنای آمریکا در جریان است، صورت مسأله اصلی کنونی،
همین بحث اتمی رژیم در کنگره و سنای آمریکاست؟
یک فرد، یک حزب، میتواند بگوید این رژیم
نامشروع و جنایتکار است، هر قدرتی هم داشته باشد، هر ثبات و وضعیتی هم داشته باشد،
باید سرنگون شود، ما هم تمام تلاشمان برای سرنگونی آن كرده و خواهيم كرد؛ دراين صورت «سرنگوني» تبديل به یک آرمان مي
شود؛ آرمانی بسیار درست و انقلابی! ولي اکنون بحث روی وجه «آرمان سرنگوني» متمرکز
نیست. بحث روی واقعیات محض است كه به صورت مادي و روي زمين و در جامعه ايران وجود
دارد. بحث از تحلیل مشخص، از شرایط مشخص میباشد. بحث وضعیت یک رژیم، یک کشور و یک
جامعه است. بنابراین باید بهطور کامل واقعگرایانه صحبت کرد. باید مفاهیم و بحثها
طوری باشد که برای هر کس، با هر باوری احساس مشترکی ايجاد كند؛ مساله سرنگوني يك
«حس مشترك» كليه آحاد اين ملت است؛ يك مقوله رمانتيك يا آرماني نيست، حتی سران نظام هم آن را قبول دارند و تمام تلاشي كه مي كنند،
براي توقف يا كند كردن روند سرنگوني مي باشد.
اگر كسي يا جرياني بگويد كه ما چنين
احساسي نداريم و موضوعي به اسم سرنگوني را حس نمي كنيم و آن را انكار كند؛ بايد گفت: قطعا منافع مشخصی وجود دارد كه مي خواهد
چنين واقعيت سرسخت و آشكاري را بپوشاند. وقتي ما صحبت از سرنگوني مي كنيم؛ داريم
از يك واقعیت مطلقا ملموس صحبت مي كنيم كه وجود دارد و همگان آن را با گوشت و پوست
خود حس مي كنند. و اگر چنين واقعيتي وجود نداشته باشد؛ بايد به آن اذعان كنيم و نباید در این زمینه در چشم خود و دیگران خاک
بپاشیم.
دقت کنید! بحث بر سر خوب و بد بودن
توافق اتمي در کنگره، سنا و کاندیداهای ریاستجمهوری آمریکا، حتی در بین سیاستمداران
سایر کشورها، هست. بهطور مشخص هم، از نظر سیاسی خبرسازترین موضوع، همین بحث توافق
اتمی در کنگره و سنای آمریکا است. اگر توافق را رد بکنند که یک چالش جدیست که در
جریان است. این واقعیست، اما بحث از چالش اصلی در درون جامعه ايران است و اینکه
چالش اصلی و واقعی چیست؟
اگر مقداري بيشتر دقت كنيم؛ متوجه مي
شويم كه خود این موضوع که در کنگره مطرح است، به نحو بارزی به چالش اصلی راه میبرد.
دراينجا به يك مثال توجه شود: یکی دو هفته پیش، تصمیمگیری سناتور چاک شومر،
سناتور ارشد دموکرات در سنا که تصمیم و نظرش برای هر دو طرف بسیار تعیین کننده بود
را داشتیم؛ پس از مدتها بررسی، سناتور شومر تصمیم گرفت توافق را رد کرده و رأی
منفی بدهد. ایشان در استدلالی که کرد، گفت من این مدت بهطور جد این بحثها را
بررسی کردم، استدلالهای هر دو طرف موافق و مخالف این توافقنامه را مطالعه کردم؛ دیدم
در هر کدام مسائل بسیار بزرگی هست که نمیشود بهسادگی رد کرد. دقت کنید برای خود
این فرد بهعنوان یک سناتور ارشد، آن هم از خود حزب دموکرات که رأی او بر روی
انتخابات و حزب و. . . تاثیر دارد، این انتخاب بسیار دشوار است. اما در آخر اینطور
فرموله کرده بود و گفت: من رفتم همه استدلالها را بررسی کردم و به این نتیجه
رسیدم، این رژیمی که در ایران هست، رژیمی تغییر ناپذیر میباشد. به همین علت من به
مخالفت با این توافق رأی میدهم.
به ظاهر شاید کسی بگوید تغییر این رژیم
چه ربطی به بررسی توافق اتمی دارد که يك بحثی تکنیکی است؟ اما از قضا این در
استراتژی بحثی بسیار جديست. چرا که شما اگر در استدلالهای طرف مقابل نیز دقت کنید،
حتی خود اوباما که خودش روی این سیاست سرمایهگذاری کرده است، در عمق بحث هایش به یک
نوع تغییری در درون این رژیم چشم دوخته است. یعنی روي تغيير نظام توسط باندهای آن، مانند روحانی و ظریف و. . . اینها حساب باز كرده است.
اما نمي داند كه چنین تغییری، اجبارات و موانع جدی و غير قابل حلي دارد. احتمالاً
سناتور شومر نيز همین موارد را بررسی کرده و دیده که ایده تغيير نظام توسط باندهاي دروني اش؛ واقعبینانه
نیست. چرا که آنها بهطور کامل از زاویه پراگماتیستی و منافع سیاسی و جهانی خود
به موضوع نگاه میکنند. بررسي كرده و در نهايت به اين نتيجه رسيده است كه تغيير
اين نظام از درون، واقعی نیست.
بنابراین اگرچه موضوع توافق در کنگره و
سنا، چالشی مهم و خبرساز است، اما وقتی بحث از چالش اصلی و مرکزی میشود، به صورت
مساله و چالش اصلي يعني مسأله سرنگونی نظام ميرسيم. چه دلايل اثباتي وجود دارد
كه اثبت كند؛ صورت مساله اصلي و كانوني جامعه ايران «سرنگوني» است؟
دلايل اثبات كننده
1- نخستین
مسأله: این رژیم شروع این مذاکرات و در نهایت تندادن به زهر اتمی را، به
علت صورت مسأله سرنگونی خود شروع کرد. حتی اگر بخواهیم عمیق بررسی کنیم، بحث میرود
روی فشار تحریمها، وضعیت اقتصادی و مجموعه مسائلی که خودشان میگویند. اما در نهایت
اینها سرریز کرده یا متمرکز شده است در ترس از قیام، ترس از سرنگونی. یعنی نظام را به نقطهای کشانده است که به این میز مذاکرات
و به زهر اتمی تحمیلی، تن دهد.
2- این صورت
مسأله سرنگونی که سنگ بناست، در تمام این مراحل وجود دارد. در ژنو هست، در
لوزان هست، در وین هست، در تمام تغییر نظرات، جبههبندیها، چرخش هایی که در خود رژیم
و در مواضع ولیفقیه میبینیم، هست. میتوان آن را دید که به این علت، کوتاه میآید.
به این علت سر یک موضوع میایستد؛ تمام محاسباتش از این موضوع چیده میشود. اینکه
به سرنگونی نزدیک نشود. سراغ زهر اتمی هم که رفته، برای این است که سرنگون نشود. یعنی
از ترس سرنگونی زهر خورده است.
3- این صورت
مسأله، فصلمشترک حرف های هر دو طرفیست که در درون اين نظام مواضع متضاد دارند.
اگر خوب دقت كنيد؛ متوجه مي شويد كه مواضع آنها متضاد است، ولي فصل مشترک، مواضع
آنها «صورت مسأله سرنگونی» است. برای نمونه، باند خامنهای یا خودش، یعنی طیفی که
مثلاً مخالف و دلواپس هستند، همه استدلالهای فنی مختلف را میکنند، اما همه میگویند:
«اتمی بهانه است/ اصل نظام نشانه است!». یا میگویند: «اینها میخواهند ما را
استحاله کرده، پایه نظام را بزنند. اصلاً اینها چکار دارند؟ ما که گفتیم بمب اتمی
نداریم، پس چرا این کارها را میکنند؟». یعنی حرف هایشان این موارد است.
آنطرف، روحانی، ظریف و کسانی که میگویند
باید سراغ توافق برویم، نيز هم همین را میگویند. حرفشان این است که: «اگر پای
مذاکرات نرویم، اگر این تحریمها ادامه پیدا کند، ما اصلاً نمیتوانیم هیچ قدمی
از قدم برداریم؛ نظام از دست میرود. مگر میخواهیم تیشه به ریشه خودمان بزنیم؟ باید
برویم مذاکره. ». . . بنابراين به اين ميرسيم كه سرنگوني، فصلمشترک در مواضع
متضاد! باندها نظام است.
4- پرونده اتمي
روي تمامي مسائل كليدي نظام تاثيرگذار است ـ این اتفاق در ظاهر امر یک
پرونده اتمیست. اما میبینید که این پرونده و این موضوع، در رابطه با تمامی مسائل
کلیدی نظام تاثیر دارد. از اینکه در این مذاکرات اتمی بحث مجاهدین و لیستگذاری
آنها و تضمین امنیت نظام به صراحت مطرح میشود، بعد هم این پرونده هر چه پیش میرود
بر مسائل نظام در منطقه تاثیر میگذارد. بر مسائل کلیدی در رابطه با یمن، سوریه و
عراق تاثیر خود را میگذارد، که تشریحات جداگانه خود را دارد. بر مسأله هژمونی و
موقعیت خامنهای هم تاثیر دارد. برای همین بیدرنگ میبینیم که جنتی صدایش در میآید
که، آقا! میخواهند رهبری را حذف کنند، میخواهند ولایتفقیه را شورایی کنند و. .
.
5- پس از زهر
اتمي، مساله اصلي، حفظ نظام در مقابل سرنگوني است، باز در پراتیک، دو طرف
متضاد رژیم به نقطه واحدی میرسند. در رابطه با ضرورت حل مساله اتمي، استدلالهایشان يكي بود و اين كه هر دو باند مي
گفتند كه براي مقابله با مساله سرنگوني
بايد پاي قرار داد رفت و حالا بعد از خوردن زهر نيز مجددا بر سر صیانت نظام در مقابل سرنگونی اشتراك نظر
داشته و روي حفظ نظام انگشت مي گذارند.
اگر به اقدامات هر دو باند بعد از زهر خوران توجه كنيد؛ به خوبي مي بينيد كه هر دو
در حفظ نظام در برابر سرنگوني اشتراك مساعي دارند. دقت كنيد؛
از يك سو، یکباره میبینیم ولیفقیه سیاستها
و موضعگیریهایش را از این میچیند که پس از زهر اتمی چه اتفاقی ممکن است برایش بیفتد!.
برای نمونه، یکباره در رژیم انقباض باند غالب بسیار شدید میشود. شاهد دست و پا بریدن،
چشم درآوردن و. . . میشویم. چیزهاییکه بعضاً وانمود میکردند حالا نمیکنیم و
کنار میگذاریم؛ اما به عمد، موج اعدامها و سیاستهای وحشیانه در رژیم ولایتفقیه
تشدید میشود. مانند بعد از جنگ که خمینی آن فتوای قتل رشدی را داد. چرا؟ برای اینکه
بتواند به نوعی آثار زهر را مهار کند.
از آنطرف هم میبینیم برای نمونه روحانی،
بر خلاف داعیههایش که میخواهیم حقوق شهروندی بدهیم و. . . یکباره میگوید الآن
نباید بحث آزادیها را بکنیم، بحث حقوق شهروندی الآن زود است و خوب نیست و. . .
برخی هم آمده بودند و میگفتند چه شد؟ دستکم زندانیان خودمان (رژیم) را آزاد کنید؛ اما تمام اینها را کنار میگذارد
و قیمت آن را هم میدهد. چرا؟ چون یک صورت مسأله جدی مطرح است؛ يك صورت مسال مادي
و واقعي مطرح است؛ آن هم مساله نقد و مادي سرنگوني!
6- در بیرون رژیم هم میبینیم که باز «سرنگوني»،
حد فاصل و مرزبندی را مشخص میکند. همين اتمي، تبديل شده است به تغيين مرز بین
آنهاییکه بهطور واقع خواستار سرنگونی رژیم هستند، با آنهایی که به رغم داعیه مخالفت با رژیم در کنار رژیم قرار
دارند.
نتيجه
بنابراين یک خط روشن سیاسی وجود دارد که
همه چیزها را به هم وصل و یک صورت مسأله روشنی را نشان میدهد که در جامعه ایران
وجود دارد و آن هم مساله سرنگوني است، صورت مسألهای که روی میز مردم ایران، نیروهای
مخالف رژیم و روی میز خود رژیم نيز هست.
ما داریم از صورت مسأله اصلي صحبت میکنیم.
حل مسأله، بحث بعدی است. طبعاً رژیم تلاش میکند این صورت مسأله را بهرسمیت
شناخته و گاردهایش را در برابر آن محكم كند. اما نیروی مقاومت هم این صورت مسأله
را دقيق شناخته و تلاش میکند آن را محقق کند. اما این حل مسأله است. تا آنجا که
بهصورت مسأله برمیگردد، میبینیم که اصلاً هيچ شکافی وجود ندارد. جابهجا این
صورت مسأله مثل یک واقعیت، مثل یک ضرورت خودش را نشان میدهد. صورت مسأله اي به
نام «سرنگونی نظام ولایتفقیه!».
پيروز
باشيد!
برگرفته از سایت مجاهد – کمپین برای
آزادی ایران