Monday, August 3, 2015

عملیات بزرگ فروغ جاویدان چرا؟

براي اينكه بدانيم چرا مرداد؟ بايد به ياد بياوريم كه خمينى هشت سال با شعار فتح قدس از طريق كربلا، و اين جنگ اگر 20سال هم طول بكشد، ايستاده ايم و ..... خط جنگ براي بقاي خودش را در خدمت سركوب مردم پيش برد. اما مقاومت خونبار با شعار صلح و آزادي و ارتش آزاديبخش ملي با بيش از صد رشته عمليات موفق، شاخ جنگ طلبي خميني را در عرصه هاي سياسي و بين المللي و نظامي در هم شكست. تا آنجا كه رژيم به دليل عدم مشروعيت جنگ، كاملاً در انزوا قرار گرفته و سربازان از جبهه ها ميگريختند. بعد از عمليات آفتاب، در ابتداي سال67 و بعد از فتح مهران (عمليات چلچراغ) خميني ناچار شد به قول خودش آبرويش را معامله كند و جامزهر پذيرش آتشبس را سر بكشد. 
دوست و دشمن ميدانند كه بنياد بقا و دوام اين رژيم قرون وسطايي را دو پايه محوري سركوب و جنگ تشكيل ميدهد. 
خميني چرا شروع جنگ در شهريورماه سال59 را يك ”موهبت الهي” و يك ”نعمت خفيه” ميناميد؟ و چرا بهرغم همه مخالفتهاي داخلي و بين المللي، و بهرغم آمادگي شرايط، حاضر به پذيرش آتشبس و صلح نبود؟ 
او دوام و بقاي خود را در گرو جنگ مي ديد و در سايه جنگ با عراق، همه مسايل دروني و بيروني خودش را حل ميكرد. ابعاد وحشتناك سركوب داخل و كشتار زندانها را چگونه مي پوشاند؟ خودش ميگفت: ”جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم”. زماني هم كه در مقابل اعتراض اطرافيانش بر سر موشكباران شهرها قرار گرفت گفت: ”تا يك خانه در تهران باقي است به جنگ ادامه خواهم داد”. 
به محض پايان دادن به جنگ خارجي، خميني ناگزير بايد در برابر مخالفتها و عصيانهاي داخلي، سلاح جديد و روش كارآمدي را انتخاب كند. 
تا جايي كه به طينت و خصلت خميني و عواملش مربوط ميشود، همواره ميخواستند، اگر ميتوانستند بسا زودتر از اينها تك تك زندانيان سياسي را از دم تيغ بگذرانند. فراموش نكرده ايم كه لاجوردي و بسياري از سران قضايي و دادستاني، تأمين هزينه و خورد و خوراك زندانيان سياسي را ”هدركردن بيتالمال” مي دانستند و نگه داشتن زندان سياسي را يك اشتباه و انحراف از حكم الهي ميشمردند و معتقد بودند همان طور كه محمدي گيلاني تصريح كرد، هر چه ميتوانيد مجاهدين را حين تظاهرات خياباني بكشيد و ”زخمي هايشان را تمامكش كنيد” و اگر مجبور به دستگيري شديد همانجا در خيابان محاكمه و تيرباران نماييد.
روشن است كه قتل عام زندانيان سياسي، ناگهاني و يك شبه به خميني و ساير سران و كارگزارانش نازل نشد و از پيش در پي آن بودند. اين واقعيت اگرچه با شناخت ماهيت رژيم قابل پيش بيني بود، شواهد و مستندات بسياري هم آن را گواهي ميكند. 
اما كدام چرايي يا فلسفه سياسي حكم ميكرد اين كشتار وحشيانه و مخفيانه با چنين وسعت و دامنه يي، همزمان با پايان جنگ صورت گيرد؟ 
خميني در فرصتطلبي ضدانقلابي و سوارشدن و موجهاي سياسي هر مرحله، پيش از آن هم خود را نشان داده بود. چه با سرقت رهبري انقلاب ضد سلطنتي در بهمن57 و با بيرون ريختن ليبرالها از حاكميت در پاييز58 و چه با استقبال از جنگ با عراق در پايان شهريور59 و يا عزل رئيس جمهور خودش در تيرماه60.
روشن است كه اگر جنگ و سركوب براي خميني دو روي سكه بقا و دوام رژيمش بودند، لحظه پايان دادن به جنگ ضدميهني، لحظه پذيرش يك شكست و چرخش همه جانبه سياسي در سرنوشت اين  رژيم بوده است!
جنگ با عراق به ويژه پس از تصويب قطعنامه598شوراي امنيت، و تأكيد بر ضرورت پايان درگيريهاي نظامي و بازگشت به خطوط شناخته شده بين المللي، مهمترين فشار سياسي روي اين رژيم بود. با اين همه توقف جنگ، همان چيزي كه خميني ”تلخ تر از زهر”ش ميدانست، و به صراحت گفته بود تا آخرين نفر و آخرين خشت خانه ادامه ميدهيم، چگونه ميتوانست محقق شود؟ و قيمت آن را خميني از كجا و چگونه بايد مي گرفت؟ 
قتل عام زندانيان سياسي در هفته دوم پذيرش آتش بس، پاسخي بود به اين معما. در نقطه اي كه خميني آتش بس و قطعنامه598 شوراي امنيت ملل متحد را ميپذيرفت، در صورتي كه ميتوانست قتلعام زندانيان سياسي را مخفيانه و بي سر و صدا به انجام برساند و در برابرش امواج مخالفت و اعتراضهاي بي المللي وجود نداشته باشد، آنچه را از پذيرش پايان جنگ از كف داده بود، مي توانست به اين وسيله از جيب مردم و مقاومت ايران تلافي كند. اينچنين بود كه روز 28تيرماه67، فرداي آتش بس، يعني 6روز قبل از عمليات فروغ جاويدان، بسياري از زندانيان اوين را در سلولهاي انفرادي جمع كردند و با سؤال و جواب و پرسشنامه هاي جديد، مقدمات اين نسل كشي بزرگ را تدارك ديدند. 
درست همان زمان، رهبر مقاومت هشدار داد كه پذيرش آتش بس از سوي خميني، مقدمه و زمينه يا نقطه شروع هيچ چرخش سياسي و استراتژيك در اين رژيم نيست. 
به راستي اگر صلح واقعاً صلح بود و آتش بس هم نشانه پايان جنگ، انحلال نهادهاي غيرقانوني و سركوبگر مانند بسيج و سپاه و بنيادهاي مختلف غارت و چپاول و سركوب، كه به دليل و بهانه جنگ 8ساله تشكيل شده بود، در قدم اول بايد انجام ميشد و آزادي زندانيان سياسي و اقدامهاي مشابه، كمترين انتظار و الزام مادي پايان جنگ بود. اگرنه، دست كم آزادي آن دسته از زندانياني كه مدت محكوميتشان تمام شده و قول آزادي شان را هم داده بودند ميبايد انجام ميشد. نه كشتار و قتل عام زندانيان سياسي! آن هم در اين ابعاد و بدون هيچ دليل و مقدمه و مدركي. 
خميني با اين دنائت و كشتاري كه در تاريخ معاصر بي مانند و بي سابقه است نشان داد كه به رغم خوردن جام زهر آتش بس و برداشتن يك سرپوش جنگ، مطلقاً حاضر نيست لحظه اي دست از سركوب بردارد و انتظار آزادي بيان و تجمعات و .... پس از آتش بس، توهم و رؤيايي ساده لوحانه است. 
البته پس از گل گرفتن تنور جنگ خانمانسوز 8ساله كه ميليونها جوان ايراني را به كام مرگ كشيده بود، ميليونها آواره بر جاي گذاشته بود و خسارتهاي جبران ناپذيري وارد ساخته بود، خمینی می‌خواست با سرکشیدن زهری که ارتش آزادیبخش به حلقوم او ریخته بود، دشمن قسم خورده خود، يعني مجاهدين را به نخستین بازنده و قربانی جنگ خانمانسوز 8ساله‌اش تبدیل کند و خود از مهلکه بگریزد. خمینی اگر در این نیت شوم موفق می‌شد می‌توانست طناب دار صلح را از گردن خود خارج ساخته، خلافت ابد مدت خود را تضمین کند و امید مردم جنگ‌زده و از هستی ساقط شده ایران برای آزادی و رهایی را در زیر خاکستر جنگ 8ساله مدفون سازد.
اما تهاجم برق‌آسا و تعرض بزرگ ارتش آزادیبخش میز توطئه خمینی را در هم شکست و به دنیا و مردم مشتاق آزادی در ایران نشان داد که جنگ اصلی بین مردم و مقاومت آنها برای آزادی از سو و حاکمیت غاصب استبداد مذهبی از سوی دیگر است که برای سرنگونی آخوندها هم‌چنان ادامه دارد. در این عملیات ارتش آزاديبخش، دو شهر کرند و اسلام‌آباد را در غرب کشور آزاد ساخت و تا دروازههای کرمانشاه پیشروی کرد و رعشه سرنگونی را بر ارکان حکومت آخوندی مستولی نمود.
عملیات بزرگ فروغ جاویدان در نخستین آثارش آینده این مقاومت را بیمه کرد. بر ریشه‌داری و اصالت آن، با خون و رزم و حماسه گواهی داد. و به‌راستی که اگر در آن بزنگاه سرنوشت به هر دلیل و توجیه و بهانه‌یی عملیات فروغ جاویدان محقق نمی‌شد، از آن پس، توطئه‌ها و تمهیدات دشمن بسیاری چیزها را به زیر علامت سؤال و به زیر پرده ابهام فرو می‌برد و مقاومت خونباری که طی سالیان در میان توفانی از تهمت و افترا پرچم صلح را برافراشته بود به‌عنوان «زائده جنگ» معرفی می‌کرد. به‌راستی چه میزان وقت، چقدر خون و چه حدی از رنج لازم بود تا بار دیگر «امید»ی‌زاده و «مشروعیتی» باور شود؟ 
قبل  از آغاز اين عمليات، مسعود رجوى در نشست توجيهى رزمندگان ارتش آزاديبخش ميگويد: حالا برای ثبت در سینه تاریخ و شرکت در یک‌چنین تصمیم‌گیری بزرگ و بنیادی، عاری از احساسات ـ اگر‌ چه انقلابی را نمی‌شود از عواطفش جدا کرد ـ ولی با حسابگری نظامی و سیاسی محض، و با آرامش، هر کس که می‌گوید درست است که برویم و درست نیست که تأخیر کنیم و هر کس که می‌گوید رفتن به این عملیات، هر نتیجه‌یی که داشته باشد، به هر حال کیفاً بهتر از نرفتن است، دست بلند کند. لحظات تاریخی به آهستگی پیش می‌روند... هرکس که می‌گوید باید که برویم و اگر نرویم خیلی بدتر است و از ما بایسته و شایسته همین است که برویم؛ دست بلند کند، ببینم. می‌خواهم این لحظه ثبت شود...
دستهایتان را بالا نگهدارید...
آیا بر تصمیم خود استوارید؟