Sunday, August 9, 2015

رمز شکست‌ناپذیری مجاهدین چيست؟

هميشه در اين ماه، ماه 30 هزار گل سرخ سر به دار به اين مي انديشم كه به راستى آن دلاوران در سال 67 با چه آرمان و با چه اصولى، بر طنابهاى دار بوسه زدند، در حالى كه ميتوانستند به اشاره اى به زندگى خود برگردند؟ 
هميشه ياد روزهاى دربند پدرو چهره شكنجه شده او توسط بازجويان زندان اوين وقتي او را از پشت شيشه اتاق ملاقات ميديدم، مرا به اين سؤال واميداشت كه به راستى مگر آنان از چه ايدئولوژى و از چه آرمانى برخوردار بودند كه اينچنين جسورانه و فاتحانه، مرگ را پذيرفتند بى آنكه لحظه اي به فرداى آباد و آزاد ايران زمين، شك كنند؟
وقتى كه براى آخرين بار بر گونه هاى فرزندانشان بوسه زدند و گفتند ما ميرويم تا همه بچه هاى ايران، خوشبخت باشند.....
شايد بهتر باشد براي پاسخ به اين سؤال، مجالى در تاريخ يافته و چند سال به عقب برگرديم. 
وقتى كه در فضاى سرد و ساكن اختناق،  چيزى جز قهقهه رعشه آور دژخيم به گوش نميرسد، و لبخند زندگى در سردى بي فروغ چشمان مردم ستمديده،  محو ميگردد، هيچ چيز جز شهامتى كه فضاى يأس و ظلمت را به چالش ميكشد، و بيباكانه، پرده عمر ديو را ميدرد، راهگشا و بنبست شكن نيست. 
آرى، در فضاى خاموش دهه 40، هيچ نور اميدى نيست...قيام 15 خرداد به شدت سركوب شده و رفرميسم به گورستان فراموشى سپرده شده است. جبهه ملى در سال 43 منحل شده و سران نهضت آزادى نيز دستگير شده اند. 
در چنين شرايطى، وجود يك سازمان پيشتاز انقلابى، با كادرهايى جان بركف، آنهايى كه در دستهايشان هيچ چيز ندارند جز حسرت نوازش کودکان این خاک.....
همان سازمانى كه اگر ستارخان ميداشت، اميرخيز در مشروطه به گونه اى ديگر سرنوشت ايران را به سوى فرداى روشن هدايت ميكرد. همان سازمانى كه اگر مصدق ميداشت، سرزمينش را به آينده درخشانى سوق ميداد، اما افسوس كه  چنين جنبشى در آن زمان، رؤيايى بود در آتش سيگار يك زندانى....

”در کلبهات، زمان بیتوته می‌کند. از هیاهو تهی می‌شوی. در معراج سکوتی شگرف و نشیطی. پرندگان حقیقت از اندیشه‌ات آب می‌نوشند. زخم‌هایت می‌بالند و می‌بوسندت. رنج‌هایت در آینه‌ات راست‌قامتند و بالغ. عشق را ایمنی؛ آدمی را تعریف”

آرى در سال 1344 سازمان مجاهدين خلق ايران، تأسيس ميگردد و به اين ترتيب در ميان نسلهايى كه پياپى ميگذرند، نسل ما با ويژگي خاصى ممتاز ميشود. اين ويژگى كه به واسطه آن نسلهاى معاصر در يكي از پرشكوه ترين فرازهاى تاريخ مجسم ميگردند، همان آغازِ پايانِ نميتوان ها و نبايد ها است. كليد اصلي و پاسخ به تمام بن بست ها، همان كه محمد حنيف نژاد از ابتدا گفت: «در زمینه های اقتصادی اجتماعی مرزبندی اصلی، نه بین با خدا و بی خدا، بلکه بین استثمارشونده و استثمارکننده است»
و اينچنين بود كه آرمان حنيف نژاد، در سازمان مجاهدين خلق ايران، پايه ريزي گرديد، همان آرماني كه در سال 67، سي هزار بار تكرار شد. 
و اكنون ما ايستاده ايم و  نيم قرن پر افتخار، نيم قرن ايستادگى و رزم. پنجاه سال پر از فراز، پر از شكيب
و اكنون ما ايستاده ايم و چشم انداز روشن پيروزى در پيش رو.......پس در روزهايي كه در آستانه 50 سالگي سازمان قرار گرفتيم، مي خواهيم به همين مناسبت در شهر هاي مختلف ايران و ساير كشورهاى جهان جشنهايي هر چه با شكوه تر برگزار كنيم. 
چرا كه ما براى پيروزى، همه چيز داريم